بلاخره بعد از چهار روز مطالعه مداوم رمان تاريخي عروس مدائن (سرگذست يزدگرد سوم آخرين پادشاه ساساني) نوشته ابراهيم مدرسي را تمام كردم نتيجه اخلاقي كه از اين رمان گرفته مي شود اين است كه حكام ايراني از ابتدا تا انتها هميشه ايران را فداي اميال و خواسته هاي نفساني خود كرده و همواره راه خيانت را در پيش گرفته اند و هيچگاه كاري را كه به نفع كشور و بر خلاف خواسته خو د بوده را انجام نداده اند و با اين ناداني زمينه نابودي ايران را با 2500 سال سابقه شاهنشاهي و تمدن را فراهم كرده اند من تا كنون فكر مي كردم كه دوره قاجار شروع انحطاط ايران بوده است ولي با خواندن اين كتاب متوجه شدم كه جرقه اين عقبگرد در ايران در دوره ي يزدگرد سوم با شكست امپراطوري عظيم ساساني به تعداد اندكي عرب سر تا پا برهنه (نقل از كتاب) كه فقط به بهانه شكست كفار ايراني و در واقع براي بدست آوردن طلا و جوهرات و ثروتها و پريرويان ايران كه كم از حورا بهشتي نداشتند (نقل از كتاب) به اين كشور حمله كردند و ايران را به آتش و خون كشيدند . ايران را نه تنها ناداني پادشاهان از بين برد، بلكه خيانت نقش عمده اين ويراني را بر عهده داشت ، خيانتي كه ابتدا دو تن از ايرانيان با پيوستن به جبهه دشمن و جاسوسي براي آنها شروع و با خيانت سپهبد ارتش ايران نسبت به شاه با عاشق شدن به ملكه ايران ادامه يافت و با خيانت شاه به ايران براي از بين بردن اين سپهبد با ارسال نكردن قواي كمكي به او خاتمه يافت و اين شد كه با ننگ تمام امپراتوري عظيم ايران به اعرابي وحشي و بيابانگرد و صحرا نشين (نقل از كتاب) كه به فنون جنگي آشنا نبوده و از حداقل وسايل جنگي بهره مند بودند حتي شمشيرهاي آنها نيز زنگ زده بود، شكست خورد و كاري كه نبايد مي شد، شد. اين اعرابي كه ادعاي مسلماني داشتند حتي به سربازان شكست خورده ايران كه در حال فرار بودند رحم نكردند و به تعقيب آنها پرداختند و تا آخرين نفرشان را از لب تيغ گذراندند. اين عربهاي وحشي در حالي ايرانيان را متهم به كفر مي كردند و آنها را كفار مي ناميدند كه طبق گفته تاريخ ايرا نيان تنها كساني بوده اند كه هميشه خداي يگانه را پرستش مي كردند و آئين زرتشت آئين رسمي آنها بوده است. اين شد كه با پايان كتاب خستگي به تنم موند . هان اي دل عبرت بين از ديده نظر كن هان ايوان مدائن را آئينه عبرت دان